وارثین

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

طواف عشق

08 آذر 1393 توسط خدادادي

الماس اگرچه از همه ی جوهرها، شفاف تر است، سخت تر نیز هست. ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق، تنها با یقین مطلق ممکن است…
و ای دل!
تو را نیز از این سنت لاتغیر خلقت، گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بالا آزموده اند و لاغیر…
صحرای کربلا به وسعت همه تاریخ است.
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک ” یا لیتنی کنت معکم” ختم نمی شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ، انسی اینگونه هست یا خیر!
اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی، و اگر نه…
دیگر به جای آنکه با زبان “زیارت عاشورا” بخوانی، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین، با دل به زیارت عاشورا برو…

 نظر دهید »

قافله عشق

08 آذر 1393 توسط خدادادي

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا…
این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.
… و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی…
یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست … اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است ، که او سرسلسله خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان ، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند.

 نظر دهید »

این نیرو از حسین نیست،این خداست که به حسین نیرو داده است...

04 آذر 1393 توسط خدادادي

 نظر دهید »

شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.

04 آذر 1393 توسط خدادادي

مداح شهیدی که به پیشواز محرم رفت…
بوی محرم که میاد، سینه‌زن‌ها و روضه‌خوان‌ها و همه خدمه‌های دستگاه امام حسین (ع)، هوایی می‌شوند. یکی از اون‌هایی که خیلی توی جبهه هوایی شده بود، روضه‌خوان امام حسین (ع)، شهید حسن مقدم بود.یک هفته به محرم مونده بود و ما آماده می‌شدیم برای محرم سال 65. بعضی‌ها هم مرخصی گرفته بودند یا رفته یا می‌خواستن بروند تهران برای محرم. از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروش‌ها و مسجد جامع بازار گذاشته بودند. ما هم قول داده بودیم که امسال محرمآ لااقل به هیئت‌های عزاداری می‌رسیم.

بوی محرم که میاد، سینه‌زن‌ها و روضه‌خوان‌ها و همه خدمه‌های دستگاه امام حسین (ع)، هوایی می‌شوند. یکی از اون‌هایی که خیلی توی جبهه هوایی شده بود، روضه‌خوان امام حسین (ع)، شهید حسن مقدم بود. از روز هشتم ذی‌الحجه به بعد، دیگه کارش شده بود گریه و زاری. مدام توی روضه‌هاش می‌گفت: ارباب، آهسته‌تر برو تا ما هم به قافله‌ات برسیم. حتی روزهای جشن عید غدیر هم حالات حسن رو عوض نکرد. حتی تعقیبات بین نماز رو هم با سوز و گریه می‌خوند. بعضی‌ها به او اعتراض کردند و بعضی‌ها هم به من گفتند که به حسن تذکر بده که ایام جشن غدیره، اینقدر با حزن نخونه. اما من که جرئت نمی‌کردم به حسن چیزی بگم. درسته من روضه‌خوان گردان بودم، اما اون هم حسن مقدم بود و همه بچه‌ها دوستش داشتند. بعد از عید غدیر دستور دادند که آماده‌باش صد در صده شده و آماده باشید برای اعزام به منطقه عملیاتی.

نمی‌دونستیم قراره کجا عملیات کنیم. تا اینکه اتوبوس‌ها اومدند و ما از قلاجه سوار شدیم و سر از شهرستان نقده درآوردیم و داخل یک مدرسه مستقر شدیم. شب توی مدرسه نقده، مراسم سینه‌زنی داشتیم و حسن، مجلس گردان بود و یک لحظه گریه‌اش بند نمی‌اومد.

اون شب، اول مجلس، این شعر را خوند که لرزه به تن ما انداخت:

شب‌های دراز بی عبادت چه کنم

طبعم به گناه کــــرده عادت چه کنم

گویند کریـــم ما گنه می‌بخشــــد

او می‌بخشد، من از خجالت چه کنم

و در آخر هم به شهدا التماس می‌کرد که ما رو هم همراه خود ببرید.

روز یکشنبه 9 شهریور 65، از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس می‌خواهد داخل شهر برود، آزاد است. من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم. هم‌وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند تکایا و حسینیه‌هاشون رو برپا می‌کردند. بوی محرم به مشام می‌رسید و حسن بی‌تاب بود. نهار رو که خوردیم، اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات. اسم من و حسن رو هم خوندند.

من بسیجی بودم و حسن پاسدار بود. حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود، پوشید و بند حمایل بست و نارنجک‌ها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم.

یک مینی بوس و چند تا وانت وارد مدرسه شدند و بعد از زیر قرآن رد شدن و وداع با بقیه بچه‌ها، سوار ماشین‌ها شدیم. هنوز هوا روشن بود که به پادگان پسوه رسیدیم و از اونجا به گردان‌ها به عنوان تخریبچی، مامور شدیم. من رفتم گردان حضرت قاسم (ع) و حسن رفت گردان حضرت علی اصغر (ع) لشگر 10 سیدالشهداء (ع).

کامیون‌های کمپرسی آمدند و بچه‌های گردان‌ها رو سوار کردند برای انتقال به خط مقدم و من و حسن هم از هم جدا شدیم. هوا گرگ و میش بود که روی ارتفاع کدو در پیرانشهر از ماشین‌ها پیاده شدیم و دسته‌ها به خط شدند و فرمانده‌ها شروع کردن به توجیه نیروهاشون. من هم تو فکر حسن بودم که ماشین نیروهای گردان حضرت علی اصغر (ع) رسید. هوا داشت تاریک می‌شد که شام رو هم پخش کردند و گفتند همه شام بخورند. شام کنسرو ماهی و نون بود و من چون تجربه خوردن این شام و تشنگی رو داشتم شام نخوردم.

داشتم نارنجک‌هام رو روی بند حمایل محکم می‌کردم که یکی از پشت سر بغلم کرد و کتف‌هام رو سفت گرفت و تا اومدم بفهمم کیه، دو تا ماچ از صورت من گرفت و من رو رها کرد. من تا صورت برگردوندم، او دیگر چند متری از من دور شده بود. حسن مقدم بود که خندان از من دور می‌شد و با خنده می‌گفت: بالاخره ماچت کردم. من رو حلال کن و در حالی که با سیم خاردارقطع‌کن بازی می‌کرد، از ارتفاع کدو به پایین سرازیر شدند. ما هم بعد از گردان حضرت علی اصغر (ع) حرکت کردیم.

ساعت از دوازده گذشته بود که درگیری روی ارتفاعات دوروبر ما شروع شد. سمت راست ما ارتفاع 2519 و شهید صدر بود و سمت چپ ما ارتفاعات وارس و سَکران. با شروع درگیری، منورهای دشمن آسمان رو روشن کرد. تا اینجا دشمن هنوز متوجه حضور ما در داخل شیار «اِنِه» نشده بود. آتش سنگینی از سوی دشمن روی ارتفاع 2519 و شهید صدر اجرا می‌شد. مشکل وقتی بوجود آمد که هواپیماهای دشمن با ریختن منورهای خوشه‌ای، تمام منطقه رو روشن کردند. به طوری که ما از داخل دره کِدو به وضوح درگیری روی ارتفاعات رو مشاهده می‌کردیم. وقتی منوّرهای خوشه‌ای از نورافشانی می‌افتادند باقی مانده اون مثل گلوله های آتش به سمت زمین میومد و منطقه درگیری ما هم بیشه‌زار خشکی بود که به دشت منتهی می‌شد. ارتفاع علف‌های گندمی هم كه تا ساق پا می‌رسید، یکپارچه آتش می‌شد.

شهید اسماعیل خوش سیر از بچه‌های تخریب بود که منطقه رو شناسایی کرده بود. دیدم خیلی نگرانه. گفتم: اسماعیل چیه؟ گفت: باقی مونده این منورها زمین رو آتش میزنه. خدا به ما رحم کنه. صدای مکالمه بی‌سیم میومد. از قرارگاه می‌گفتند چرا درگیر نمیشین. از وقتی اسماعیل از سوختن علف‌های خشک گفت، تو فکر رفتم که خب! اگه زمین آتیش بگیره، چه جوری باید وارد میدون مین شد و چه جوری باید معبر زد؟

توی این فکرها بودم که شنیدم از بی‌سیم صدا میاد که نمیشه وارد میدون شد. میدون مین آتیش گرفته. تا این خبر رو شنیدم دلم ریخت. چون دو تا تیم از بچه‌های تخریب که مامور به گردان علی اصغر (ع) بودند باید تو این میدون معبر می‌زدند. از همه بیشتر، نگران شهید حسن مقدم بودم. چون می‌دونستم «حسن» به آتیش میزنه. به اسماعیل گفتم: مسیر معبر حسن مقدم رو بلدی که اگه نیاز شد کمکشون کنیم؟ گفت: آره.

آتیش دشمن روی بچه‌ها قفل شده بود و از زمین و آسمون آتیش می‌ریخت. شب از نیمه گذشته بود و هر چه می‌گذشت، به صبح و روشنایی هوا نزدیک و فرمانده‌ها نگران‌تر می‌شدند. دستور رسید که تا هوا روشن نشده، نیروها رو از منطقه درگیری خارج کنید. همه متحیر بودند که چه اتفاقی افتاده، اما دستور این بود و باید اجرا می‌شد. در مسیر برگشت، پشت یک تخته سنگ دیدم بی‌سیم‌چی که همراه حسن بود نشسته. تا من رو دید اومد به سمتم و گفت: حسن هم پرید. گفتم: اکبر چی میگی؟ گفت: پشت میدون مین خمپاره خورد وسط بچه‌ها و حسن هم یک ترکش بزرگ خورد توی سرش و شهید شد. خبر شهادت حسن برای من که روحیات او در روزهای آخر رو دیده بودم، غیر منتظره نبود. اما نگران بودم پیکر حسن روی زمین بمونه. به اسماعیل گفتم: من میرم سمت معبر بچه‌ها و برمی‌گردم؛ اما آتش تیربارهای دشمن و انفجار پی در پی خمپاره‌ها اجازه نمی‌داد و از طرفی هم بوی باروت و سوختن خار و خاشاک، تنفس رو مشکل کرده بود و صدای سرفه بچه‌هایی که عقب می‌اومدند به گوش می‌رسید. به فکرم رسید که بچه‌ها رو عقب ببریم و بعد بیاییم سروقت حسن.

نگران بودیم که در مسیر برگشت، چون بچه‌ها با عجله عقب میان، وارد میدان مین شوند. دو سه گردان پایین رفته بودند و باید بالا می‌اومدند. جاده‌ای نبود و همه مسیر، صخره‌ای و سنگلاخ بود و من هم با کفش کتونی عملیات رفته بودم و آنقدر روی صخره‌ها دویده بودم که کف کتونی‌ام نازک شده بود و پاهام رو اذیت می‌کرد. بخش زیادی از مجروح‌ها و نیروهای خسته از عملیات رو تا بالای کدو آوردیم و قدری استراحت کردیم. نزدیک ظهر بود که آماده شدیم برای رفتن به محل شهادت بچه‌ها که فرماندهان اجازه ندادند و گفتند احتمال اینکه به اسارت دشمن بیفتید خیلی زیاده و هرچه اصرار کردیم، اجازه ندادند.

عملیات کربلای 2 واقعا کربلایی بود. مجروح‌های عملیات به سختی و طی چند روز بالا آورده شدند و شهدای عملیات، خیلی‌هاشون یکی دو ماه بدن‌هاشون روی زمین افتاده بود. روزی که حسن شهید شد، 5 روز تا محرم مونده بود و روزی که پیکر حسن رو عقب آوردند، یک اربعین از شهادت اربابش امام حسین (ع) گذشته بود. یعنی بیش از 50 روز بدن روضه‌خوان 19 ساله، بی غسل و کفن مثل اربابش روی زمین قرار داشت. شهید حسن مقدم به آرزویش که رسیدن به اربابش بود رسید و ما ماندیم که برای امام حسین (ع) سینه بزنیم. حالا ما سینه‌هامون در فراق اون‌ها تنگ شده. ای کاش اونا هم پیش اربابشون امام حسین (ع) دلتنگ ما بشوند و نام ما را ببرند و یادی از ما کنند.

منبع: خبرگزاری فارس

راوی: جعفر طهماسبی

 نظر دهید »

واجب فراموش شده و نقش آن در پویایی تشیع

01 آذر 1393 توسط خدادادي

آیینی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آورد و از جهت عملی هم 23 سال برای آن کار کرد. آیین غیرت دینی و برخورد با منکر است. غیرت دینی، یعنی در برابر دین، حساس بودن و اجازه‏ی هتک به مقدسات را به کسی ندادن. از رموز سربلندی امت اسلامی همین غیرت دینی است که نام آن امر به معروف و نهی از منکر است.

(کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر)؛(آل عمران،آیه 110)

شما نیکوترین امتی بودید که به سود انسان‏ها آفریده شده‏اید (چه این که) امر به معروف و نهی از منکر می‏کنید.

در این آیه ملاک خیر و برتری امت اسلامی در برابر سایر امت‏ها در امر به معروف و نهی از منکر است. آری، این آیین با این غیرت مقدس جان گرفت و 23 سال در این مسیر حرکت کرد، ولی متأسفانه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به موازات کم فروغ شدن معنویت، غیرت دینی نیز رنگ باخت.

اموری همچون: انحراف رهبری امت از مسیر خود، اذیت و آزار دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله تبعید شدن و شکنجه و آزار ابوذر قهرمان، که پیامبر صلی الله علیه و آله او را به عنوان راستگوترین مردم می‏دانست، کنار گذاشته شدن ارزش‏های اسلامی و جان گرفتن تبعیض‏های نژادی، چپاول بیت المال مسلمین، تفسیر و تحریف احکام و قوانین مسلم اسلامی، قرار گرفتن خلافت اسلامی در تیول کسانی که تا دیروز در برابر اسلام صف کشیده بودند و اسلام را به بازی می‏گرفتند و دیگر منکرات، موجب رنگ باختن و افول غیرت دینی در جامعه‏ی اسلامی صدر اسلام گردید که سرانجام به واقعه‏ی تلخ عاشورا انجامید.

امام حسین علیه‏السلام این عزیز زهرا، خود و عزیزانش را در راه احیای غیرت دینی قربانی کرد. از آغاز قیامش اعلام کرد که هدفم احیای غیرت دینی است. هنگامی که می‏خواست از مدینه حرکت کند برای خداحافظی کنار تربت پاک رسول الله صلی الله علیه و آله رفت و فرمود:

اللهم! انی أحب المعروف و أکره المنکر؛ (بحارالانوار،ج44،ص328)

پروردگارا! من خواهان معروف و بیزار از منکر هستم.

و در منشور جاوید نهضتش نیز فرمود: أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر؛ من برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده‏ام. و به هنگامی که خروش عاشورایی را برآورد فرمود:

ألا ترون أن الحق لا یعمل به، و أن الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن، فی لقاء الله محقا؛ فانی لا أری الموت الا سعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما؛ علامه سید مرتضی عسکری،معالم المدرسین،ج3،ص61)

آیا نمی‏بینید که در مصاف حق و باطل به حق عمل نمی‏شود و باطل مورد نکوهش قرار نمی‏گیرد؟ در چنین محیط آلوده و ناپسندی انسان مؤمن و شریف شایسته است به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت‏باری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمی‏بینم.

و این عبرتی بزرگ است که بی‏تفاوتی به آن، عاقبتی وخیم دارد و این تنها غیرت دینی است که تضمین کننده‏ی بقای دین و حفظ آن از خطرهاست. پس باید به تبعیت از نهضت عاشورای امام حسین علیه‏السلام و یارانش به احیای آن پرداخت و سنت امر به معروف و نهی از منکر را فراگیر نمود تا دین و قرآن بیمه شوند.

همان گونه که گفته شد، امام حسین علیه‏السلام فلسفه و مبنای حرکتش را در امر به معروف و نهی از منکر، و احیای این فریضه‏ی بزرگ، اما فراموش شده قرار داد و برای احیای این اصل قرآنی، شناخت جایگاه و ارزش دین و ابدیت آن لازم است؛ زیرا از جمله‏ی درس‏ها و پیام‏های نهضت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام، معرفی جایگاه رفیع و ارزش برتر دین است، آن هم تا حدی که همه چیز، حتی خون عزیزترین انسان‏ها، مثل حسین بن علی علیه‏السلام و برادران و فرزندان و یارانش باید فدای راه دین شود.

گذشت از سر فرزند و جان و مال و برادر

چو دید می‏نتواند گذشت از سر دینش

جامعه ساکت مرده است….

وارثین نهضت عاشورا بر این امر واقفند که پویایی تشیع با احیای هدف امام حسین(ع) رقم می خورد.

در حدیث میخوایم: کسی که در برابر خوبی ها و بدی ها بی تفاوت است،مرده ای است که در میان زنده ها نفس می کشد.(تهذیب الاحکام،ج6،ص181)

سکوت در برابر گناه نتیجه ای جز خسارت ندارد.براساس سوره ی عصر، حتی کسانی که اهل ایمان و عمل صالح اند ولی ساکت باشند و دیگران را به حق و صبر سفارش نکنند،در خسارتند.

در قرآن می خوانیم: اگر گروهی از مردم جلو فتنه و فساد دیگران را نگیرند،همه ی زمین به فساد کشیده می شود.(سوره بقره،آیه 251)

منبع:فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا،ابوالفضل بهشتی،قم،بوستان کتاب،1385ش

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

وارثین

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • پاسداران فتح خونین حسینی
    • پاسداران فتح خونین حسینی
  • در محضر استاد
  • تأثیرگذاری نهضت عاشورا بر پویایی تشیع
    • بدون موضوع
  • غیرت دینی
  • غیرت دینی
  • غیرت دینی
  • غیرت دینی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس